... عاشقتم خدا ...

کرختممث مرغ کرچ چسبیدم به تختاز عصر دلم میخواست ی مانتوی ناااااااااااااااااازک بپوشم برم زیر بارون خیس خالی بشم و انقد راه برم تا مطمئن بشم که خب ؛ من الان سرماخوردم !فک نمیکردم سرماخوردگی باشه اما بعد 2 روز ... گلو درد هم میهمان این تن رنجور و پر درد من شد !ینی زیر بارون نرفته گلو درد شدم ، میرفتم چی میشد ؟خدایا حالا من یادم رفت واکسن آنفولانزا بزنم ؛ باید انقد به روم بیاری ؟ تو این اوضاع ؟ تو این شلوغی ؟ با اینهمه کااااااااااااااااااااااااار ؟چرا آخه ؟شکرتحتما صلاح دیدیشکرت ... عاشقتم خدا ......

خداجون بااااااز اومدم دستبوسی !خدایا شکرت هزار هزارشنیدم ی عده ای اختلاف دارن ، هرکی حرف خودشو میزنه ! سر هیچ و پوچ ... البته خیلیم هیچ و پوچ نیست اما این وسط ی زوج جوون دارن له میشن .البته ظاهرا آقای خونه هم حرفش یکیه و اونم ی ور این دعواهاست ... ولی خب دارن تو زندگیش دخالت میکنن شدید ... چرا آخه !خدایا یاد دوران خودم افتادم .خدایا چجوری شکرت کنم ؟ چجوری تشکر کنم ؟ خدایا اومدم دست و پاتو ببوسم که به بهترین شکل ممکن اون روزای من در آرامش و آسایش و صلح و صفاااااااااا گذشت ...خدایا شکرت که تمام تلاش همه اطرافیانم برای این بود که من از همه مراحل زندگیم راضی باشم و همسرجانمو همراهی کردن ... شکر شکر شکر ❤️❤️ خدایا بینهایت از زندگیم راضی امخدایا بینهایت از خانواده و همسرجان و خانوادش راضی و سپاسگزارم ... خدایا به همشون خیر و برکت بده ❤️❤️ آمین ... عاشقتم خدا ......

هورااااااااااااااااااااااااااا

ی کار اساااااااااااااااااسی و رو مخ و وقت گیر دندونم انجام شد .

باید برای خودم جایزه بخرم

خدا به دستان دکتر شاکری و دکتر صداقت توان بده ؛ انصافا ذره ای درد نکشیدم زیر دوتا جراحی سنگین و ادامه روند دندانم .

خدایا شکرت

... عاشقتم خدا ......

خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییی تنبل شدم :(((بخاطر حجم بالای کارامه :/همیشه تو اوووج شلوغیا میشم تنبلِ تنبلاااااااااااااا باز خداروشکر که کار دندونم تموم شد ، اونم از پیگیری بابا مامان و همسر بود وگرنه میموند اما خب به هرحال رفتم دنبالش !باید بازم مث همیشه برنامه بنویسم و این بااااار اگه طبقش نرفتم جلو خودمو تنبیه کنم !راه دیگه ای ب ذهنم نمیرسه که آدم بشم !1- این هفته که تمومه اما تا جمعه باید سه تا مقالهء مونده رو بخورم ! ینی انقد عمیق بخونم که خورده بشه در وجودم !2- شنبه هفته آینده ؛ صبح ؛ تکلیف سرهنگ آزمایش رو هم مشخص کنم  و انشالله  روز سه شنبه با مدارک بیام خونه !3- شنبه هفته آینده ؛ ظهر ؛  دانشگاه خودم و دیدار با استادم فراموش نشه ، برای این  دیدار لازمه که مقالهه خورده شده باشد !4- با توجه به مدارک دانشگاه که روز شنبه مشخص میشه چی ب چیه ، روز یکشنبه برم دانشگاه سابق برای پیگیری مدرک سابق !فعلا همینا ! ... عاشقتم خدا ......

صدای تپ تپ دستاشو روی زمین شنیدم ؛ فک کردم اشتباه میکنم .

رفتم تو اتاق ببینم صدای چی میاد ، در رو بی هوا باز کردم ؛ در کوبیده شد تو سر کوچولوش :((

چاردستوپا پشت در بود :(

وای خدا دیوونه شدم ؛ قلبم جریحه دار شد !

اشک ریختم با گریه اش

قربونش برم که به درد مقاومه و زود گریه اش بند اومد :(

ولی سرش کبود شد :(

عشق خاله اس این ناناز ما

خدایا شکرت برای وجودش

اگه نبود همه مون الان خل و چل شده بودیم .

... عاشقتم خدا ......

قرار بود روز بززززززززرگ و خاطره انگیزی برای ما بشه اما نشد ...

قسمت بود یا حکمت یا چی ؟ نمیدونم !

هرچی بود ، تمام روز بغض داشتم و حالم دست خودم نبود .

شب هم که رفتیم ختم ... دختر متوفی خیلی برای بی مادر شدن جوون بود و دلم براش کباب شد ...

اینم ازون نُـ9ــه دی که دلم براش پر میکشید ... و نشد که بشه !

... عاشقتم خدا ......

ما اصولا خیلی آدمای خاطره سازی هستیم ! خیلی هم خاطره بازیم ! کلا با خاطره حال میکنیم دیگه :))مثلا روزی که با همسر و مادرانمون میرفتیم برای آزمایش که بعدش هم بریم حلقه و پارچه های بله برون رو بخریم ، ماشین همسر بنزین تموم کرد !فک کنین که 8 صبح زنگ زدیم آی ایهالناس برامون بنزین بیارین ، اونم کجا ؟ روی پل !خلاصه که ... امروز باباجان نهار دورهمی بیرون گذاشته بودن همون رستوران همیشگی ! خودمون بودیم غریبه و مهمون رودرواسی دار هم نبود شکرررررررررررررخدا !خلاصه رفتیم و 1:15 رسیدیم و 1:27 سفارش دادیم و نشستیم نشستیم اردور خوردیم و نشستیم نشستیم و نشستیم و همینجووووور نشستیم ساعت شد 2:30 !داداش جان عصبانی شد و خلاصش کنم رفت مدیریت رستوران رو خفت کنه که نبود و جانشینش بود و سفارش میز مارو برده بودن برای یک میز دیگه و نفهمیده بودن احمقا !.... نهایت بخاطر بیشعوریشون و دروغ گفتنشون و بی کفایتی رستوران ،  ب نشانه اعتراض بلندشدیم و اومدیم ! اولش همه مون ناراحت بودیم اما از در رستوران که درومدیم کلی خندیدیم و شاد شدیم !بعدشم رفتیم کبابی نزدیک خونه کباب گرفتیم رفتیم خونه در شادی و خنده و ... عاشقتم خدا ......

ای وایداداش جان یک هفته مهمون وطن بود و داره برمیگرده ... از لحظه ای که تو فرودگاه دیدمش ، همه ذهنم این بود که یک هفته دیگه میخواد بره :((((غم عاااالم رو دلم خدا خدا خداسلامتی سلامتی سلامتی سلامتی سلامتی و آرامش و آسایش و موفقیت و موفقیت و موفقیت و موفقیتش رو ازت میخوام .دعای روز و شبم آرامش و سلامت داداش جانمه ؛ این پسرعشق زندگی منه ، هم من و هم همهء  خانواده مون ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ... عاشقتم خدا ......

هفتهء خیلی شلوغی داشتم ...

هرروز بدو بدو ...

هرروز بدو بدو بدو ...

هرروزِ هفتهء قبلم ؛ به چشم انتظاریِ چهارشنبه گذشت ...

خدایا شکرت که چهارشنبه رسید و روح و جاااااااااااااانم شاد شد  ❤️❤️❤️

خدایا شکرت

هفته سخت اما در انتها شیرینی بود :-)

خدایا هزار هزار شکر برای آرامش و آسایش و سلامتی خانواده ام و خودم ❤️

شکرت خدا جون برای عشقم زندگیم آرامش و آسایش و رفاه خانواده ام و خودم  ❤️

... عاشقتم خدا ......

می گفتند
تنها چیزی که
همه ی درد ها را دوا میکند
عشق است..

پیدا بود که هنوز
مبتلا نشده بودند

#رومن_گاری

... عاشقتم خدا ......

ی چنتا دوست جدید پیدا کردمالبته اگه اونا منو دوست بدونن ؛ دوست وبلاگی ینی ...اینکه دوست وبلاگی بشه واقعی خیلی طول میکشه ؛ برا همین تاکید میکنم دوست وبلاگی :)از خوندن وب هاشون مشعوووووف شدمو شوکهو قروقاتی ... و ی سری حس های متفاوووووت :/ کانفیوزم به معنی واقعی کلمه !وای من خیلی کار دارمتزم خیلی گیر کرده فصل چهارمم ، اوضاعم خوب نیست اما خداروشکررررررررررررررررررررررررررررررر خوبش میکنم مطمئنم .خدا کمکم میکنه درستش میکنم .مطمئنمممممخدایا شکرتاما امروز با اینهمه کاااااااااااااااااااااااااااااااااااار ؛ بخاطر کمردرد شدید و کسالت و حال گرفتگی و قص علی هذا ... یکسره مث مرغ کرچ چسبیدم ب تخت و زیرکمرمکیسه آب گرم و مشغول خوندن وب دوست جدیدی که پیدا کردم ...بشدت باهاش ارتباط برقرار کردمخدا نیاره برا هیچکس اما ی جا گفت برای رسیدن ب شوهرش کلی تلاش کرده و تهش شده این؛ دلم ریخت ! گفتم خدایا خداوندا عظمتتو شکر نشه که این زندگی آیندهء زندگی من باشه ؟ نشه که منم همین راهو برم و از اطمینان شدیدم ب عشقم ضربه بخورم ! خدایا نشه که منم له بشم تو زندگیم ،خدایا نشه که این بلا سر منم بیاد ! چرا انقد همذات پندار ... عاشقتم خدا ......

وسط این همه هیاااااااااااااااااااااااهو ، این دماغم شده مصیبت ! البته کلا دماغ من نطقه حادثه خیزِ بدن منه !همون بینی گرامی منظورمه :/من حساسیت دارم ، به موجودی به نام پشه ! تست آلرژی دادم و 5 سال واکسن زدم ، منی که با آمپول مث جن و بسم الله بودم !8 سال قرص خوردم به این امید که آب ریزش بینیم بند بیاد :(((خدا سر هیچ بنی بشری نیاره خیلی سخته خدا خیلی سخته ! اینکه 24 ساعته دستمال کاغذی دستتون باشه خیلی سخته ، اینکه موقع هرکاری اول ی جعبه دستمال کاغذی بزاری کنار دستت خیلی سخته ! اینکه همیشه اولین چیزی که برای سفر و فلان و بهمان یادت میاد برداری دستمال کاغذیه خیلی سخته !اینگه هر جعبه 200 برگ دستمال مصرف 3-4 روزت باشه تااااازه با صرفه جویی ؛ خیلی سخته !سوال من اینه که اینهمهههههه ترشحات بینی از کجا میاد ؟ آب بدنم کم نشه یهو ؟ البیته سالهاست این سوال منه که اینهمه آب از کجا میاد میره تو دماغ !تازه بعد اونهمه سال درگیری که یکم اوضاع دماغ جان بهتر شد ، اون حادثه و شکستگی فجیع دماغ جان ، خیلی اذیتم کرد !اونوخ الان دوباره داره روزهای فخ فخ کشون برمیگرده و دماغی که شکسته آزردگی داره و دردسرهام 2برا ... عاشقتم خدا ......

‎زندگی لحظه بیداری ماست....‎ﺩﻭ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺑﻪ ﯾﻐﻤﺎ ﺑﺮﻭﺩ‎ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﻧﮓ ِ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺯ ﮐﻒ ِ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﻭﺩ‎ﻫﺮﮐﻪ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺨﺖ ﮔﻮﺍﺭﺍﯾﺶ ﺑﺎﺩ ......‎ﺩﻝ ِ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺷﻮﻗﯽ ﭘﯽ ِ ﯾﻠﺪﺍ ﺑﺮﻭﺩ؟‎ﮔﻠﻪ ﻫﺎﺭﺍﺑﮕﺬﺍﺭ !‎ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺭﺍﺑﺲ ﻛﻦ !‎ﺗﺎﺑﺠﻨﺒﻴﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﺗﻤﺎﻡ !!‎ﻣﻬﺮ ﺩﻳﺪﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﻫﻢ ﺯﺩﻥ ﭼﺸﻢ ﮔﺬﺷﺖ ....‎ﻳﺎﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﻝ ﺟﺪﻳﺪ !!‎ﺑﺎﺯ ﻛﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﻋﻴﺪ !!‎ﺍﻳﻦ ﺷﺘﺎﺏ ﻋﻤﺮﺍﺳﺖ ...‎ﻣﻦ ﻭﺗﻮﺑﺎﻭﺭﻣﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ !!‎ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ؛‎ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻛﻢ ﺍﺳﺖ؛‎ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﻢ ﺍﺳﺖ؛‎ﭼﻪ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﻭ‎ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ‎ﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ...‎ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻌﺮﻛﻪ ی ﻫﻤﺖ ﻣﺎﺳﺖ ...‎ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ ...‎ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺭﺍﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻼﻣﺖ ﺑﺪﻫﺪ؛‎ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺪﻫﺪ؛‎ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺟﻬﺎﻧﺖ ﺑﺪﻫﺪ؛‎ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺯ‎ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﺯ‎ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺯ ...‎ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻟﺤﻈﻪ ی ﺑﻴﺪﺍﺭﯼ ﻣﺎﺳﺖ.... ... عاشقتم خدا ......

بعد چندین روز شلوغ و پرحاشیه ، اومدم "نل" رو بخونم دیدم رمزی شده ...

نل ، رمز ، کجایی ؟

خوب باشی انشاءالله .

... عاشقتم خدا ......